پیشفرضها مانع میشوند
مجله خیمه؛ حجتالاسلام والمسلمین دکتر داود فیرحی، استاد علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است. وی علاوه بر تحصیلات حوزوی، تا مقطع دکتری در رشته علوم سیاسی در دانشگاه تحصیل کرده است. از وی 10 کتاب و حدود 60 مقاله منتشر شده است و از جمله کتب وی میتوان به «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام»، «روششناسی و اندیشه سیاسی در اسلام» و «دین و دولت در عصر مدرن» اشاره کرد. فیرحی در سالهای اخیر با سخنرانیها و نظراتش درباره دین و نیز تحلیل واقعه عاشورا بیشتر شناخه شده است و هوادارن زیادی دارد. به منظور بررسی نحوه صحیح سیرهپژوهی و فهم دقیق متون تاریخی مرتبط با ائمه(ع) و همچنین شیوه روشمند تطبیقدهی شرایط آنها با شرایط روز با وی به گفتوگو نشستیم.
- مهمترین و یا به تعبیری تنها منبع ما برای شناخت سیره ائمه(ع)، متون تاریخی هستند. از نظر شما در عصر حاضر مهمترین چالشهایی که در زمینه سیرهپژوهی وجود دارد چیست و چرا از وقایع تاریخی واحد برداشتهای ضد و نقیضی صورت میگیرد؟
در این زمینه به چند نکته روششناختی اشاره میکنم که برای علاقهمندان جای تأمل دارد؛ در بحث از سیره ائمه معصومین(ع)، در شرایط دوگانه و یا سهگانهای قرار داریم؛ از یک طرف با متن مواجهیم، یعنی تعدادی از متون که از طرق متفاوت روایت شدهاند و برخی از آنها هم ممکن است با برخی دیگر، در محتوا و سند متفاوت باشند. برای نمونه به صحیفه مدینه یا همان قانون اساسی مدینه نگاه میکردم که متوجه شدم نزدیکترین سندها به آن دوره، در برخی از عباراتی که نقل کردهاند با یکدیگر تفاوت دارند، لذا ممکن است از این حیث برداشتهای متفاوتی به وجود آید، چراکه با تنوع نسبتاً خاصی مواجه هستیم.
نکته دوم به مبانی کلامی و پیشفرضهای ما برمیگردد که یکسری اعتقادات مانند باور به امامت، عصمت و ... داریم و نکته سوم هم عبارت از ایدئولوژیهای معاصر است که همگی در مسئله فهم متون تاریخی و سیره اهمیت دارند.
این موارد موجب شده که برداشتهای متفاوتی از دوران ائمه(ع) به وجود آید. اما بهترین شیوه برای سیرهپژوهی عبور از پیشفرضهای کلامی و ایدئولوژیهایی است که امروزه به وجود آمده است. همچنین باید تلاش کنیم که این متون را به صورت فنی مورد مطالعه قرار دهیم، چراکه حرفهای زیادی برای گفتن دارند و من این فرضیه را مطرح کردم تا مقدمهای برای مطالب بعدیام باشد.
در حقیقت، وقتی سیرهنگاری شیعه را مورد کنکاش قرار میدهیم، متوجه میشویم که در ایام گذشته متنمحور و متکی به روایات بوده و سعی میکرده مانند یک فقیه مسلم، تعارض ادله را برطرف کند و به استنباطی از متن برسد که این کار از رهگذر چیدمان متون در کنار یکدیگر انجام میشد. این سبک بسیار مناسب بود و باید از آن به غیرایدئولوژیکترین و روشمندترین سبک در سیرهپژوهی نام برد. اما به تدریج یعنی از دوره میانی متأخر که مناقشات حول این مسائل جدیتر شد، شاهد غلبه پیشفرضهای کلامی و حاکمیت این پیشفرضها بر نص و متون هستیم.
ما معتقدیم که امام، معصوم بوده و برای امامت نیز از جانب خداوند منصوب شده است، سپس میگوییم حکومت جزئی از امامتِ معصوم است. در نتیجه وقتی به روایاتی از امام علی(ع) میرسیم که در مورد بیعت و انتخاب است و با پیشفرضهای کلامی ما سازگاری ندارد، آنها را کنار میگذاریم. در حالی که حتی افرادی نظیر علامه مجلسی، با وجود اینکه محدث بوده و در زمان صفویه هم زندگی میکرد، برخلاف مبانی کلامی که دارد، روایات متعارض را نیز نقل میکند و در بحارالانوار نگه میدارد. بنابراین در دورهای از تاریخ شاهد فشار پیشفرضهای کلامی بر روششناسی فهم و ارزیابی متون و نصوص ناظر به سیره ائمه(ع) هستیم.
اخیراً کتابی دیدم که سخنان امام حسین(ع) در آن جمعآوری شده بود، اما مؤلف این کتاب، بخشهایی که ناظر به تأیید بخشی از سیره خلفای راشدین توسط امام حسین(ع) بود را ترجمه نکرده بود. لذا یکی از مشکلات ما در مواجهه با نصوصِ ناظر به سیره ائمه(ع)، به ویژه سیره سیاسی که محل مناقشه با اهلسنت است، فشار پیشفرضهای کلامی بر فهم نص محسوب میشود و از اینرو لازم است که درباره این مسئله، گفتوگوی جدی صورت گیرد. جالب است که اهل سنت نیز چنین فشارهایی را روی نص و متون میآورند، یعنی آنها نیز پس از مدتی مانند ما رادیکال شدهاند.
غیر از این نکاتی که درباره تاثیر پیش فرضها گفتید، آیا موارد دیگری نیز بر براشت ما از تاریخ و متون اثر داشته است؟
ایراد دیگری که پیدا کردهایم، فشار ایدئولوژیهای سیاسی معاصر روی نص و متن است. تئوریها با ایدئولوژیها تفاوت دارند. تئوریها مبنای روششناسی دارند و کمک میکنند که بتوانیم با نص، انس بیشتری بگیریم، اما ایدئولوژیها اینگونه نیستند. مثلاً اصل بر این است که اسلام یک دین انقلابی است و باید ائمه(ع) و صحابه را به گونهای ببینیم که انقلابی باشند. بنابراین میبینید که ابوذر در ادبیات مرحوم شریعتی برجسته میشود، اما از سلمان خبری نیست. یا میبینید که در یک برهه از زمان، ناسیونالیسم برجسته میشود و در نتیجه سلمان مورد توجه واقع میشود. یا حتی مبتنی بر همین درک ناسیونالیستی، ائمه(ع) به نوعی، ایرانی تفسیر میشوند. در نتیجه بخش بزرگی از نص را به این ترتیب تعلیق میکنیم، یعنی زبان نص را میبندیم و جلوی متن را میگیریم که حرف نزند.
بنابراین، تحقیق در متون ناظر به سیره ائمه(ع) با توجه به قداستی که دارند، به قدری اهمیت دارد که باید روی آن حساس شویم. چون اگر آنها را کج بفهمیم، دینداری امروز نیز به صورت منحرف شکل میگیرد و این اتفاقها زیاد رخ داده است. ما در مواجهه با این متون یک حساسیت، احتیاط و وسواس بیشتری باید به خرج دهیم که نکند فشار اندیشههای کلامی و یا ایدئولوژیها اثر بگذارد و منجر شود که در نهایت نص را غیردقیق بخوانیم.
بنده هم اخیراً این وسواس را زیاد پیدا کردهام. برای نمونه کار پژوهشی تحت عنوان «پیامبری و قرارداد» در دست دارم. به همین بهانه یکسری از پیمانها و قراردادهای پیامبر اسلام(ص) را نگاه میکردم و با صحیفهای به نام صحیفه مدینه و یا قانون اساسی مدینه مواجه شدم که شبیه قانونهای اساسی امروزی است. بنابراین پیامبر(ص) قراردادهایی میبسته، اما از طرفی ما تعجب میکنیم که چرا این همه قرارداد که میتوانست ناظر به مشارکت مردم در مسائل حکومتی باشد و برای ما به عنوان الگو تلقی شود، تحت فشار ایدئولوژیها و پیشفرضهای کلامی شیعه و سنی از بین رفته است. از آن مجموعه مهم که حدود 50 بند قانون اساسی دارد که از تعداد بندهای قانون اساسی برخی از کشورهای امروزی هم بیشتر بوده است، در کتاب بحارالانوار فقط جمله کوچکی نقل شده است.
به نقل از راوی گفته شده، کتابی به دست امام علی(ع) دیدم که منظورش همان قانون اساسی بوده است که در آنجا نوشته بود همسایه خوب مانند صاحبخانه است، این قطعه را آورده و از نقل بقیه موارد صرفنظر کرده است. بنابراین انسان متعجب میشود که چرا تمام این متن نقل و برجسته نشده است و از طرفی انسان شک میکند که نکند تاریخ پژوه امروز هم تحت تأثیر ایدئولوژیهای دموکراتیک امروزی قرار گیرد و اینگونه بخواهد با متن مواجه شود. بنابراین همواره تردیدهایی وجود دارد و از این حیث، پژوهش در حیطه متون تاریخی اهمیت مضاعف دارد. از طرفی هم لازم داریم که گفتوگوهای علمی و فنی رایج شود تا از افتادن در تله پیشفرضهای کلامی و ایدئولوژیک در امان باشیم.
یک روایتی از امام حسین(ع) داریم که میفرمایند ما صلاحیت بیشتری برای اداره جامعه داشتیم اما از ما عبور کردند و دیگر صحابه را برای این امر برگزیدند و با آنها بیعت کردند. امام(ع) میگویند البته که آنها کارهای خوبی هم انجام دادند. اما نکته جالب توجه این است که این بخش از فرمایش حضرت در متون ما نقل نشده است. پیشفرضهای کلامی ما حکم میکند که سیره خلفای راشدین را به صورت سیاه و سفید ببینیم و همین مسئله موجب میشود که روایت امام حسین(ع) نیز به اینصورت تقطیع شود و از طرفی چنین نگرشی را به ائمه(ع) هم تحمیل میکنیم که آنها نیز اینگونه بودهاند. در نتیجه امروز وقت آن است که در مورد این مشکلات بحث جدی صورت گیرد، چراکه تئوریهای مهمی برای مطالعه متن و انکشاف تاریخ از دل متنها پیدا شدهاند و میتوانند به ما کمک خوبی داشته باشند.
سؤالی که مطرح میشود این است که اگر کسی پیش فرضش نسبت به مسئله امامت یا عصمت و ... صحیح باشد باید چطور عمل کند؟ آیا او هم باید پیشفرض را کنار بگذارد؟ متن حاوی مطلبی است و ما هم پیشفرضهایی داریم، حال یا باید متن مشکل داشته باشد یا پیشفرضهای ما.
میتوانیم فرض سومی را هم در اینجا مطرح و این دو را به یکدیگر نزدیک کنیم. یعنی از متون محکمات برای تعدیل پیشفرضهای کلامی بهره ببریم و از پیشفرضهای کلامی مبتنی بر محکمات هم برای تعدیل متون استفاده کنیم. شبیه چنین بحثی را قدما مطرح کردهاند که موردش را بیان میکنم؛ نویسندهای از اهل سنت داریم به نام ابنرشد که اهل آندلس بوده است. این فرد، فقیه، متکلم و رهبر مذهبی مهمی محسوب میشده و حتی قاضیالقضات هم بوده است. از طرفی به فلسفه هم علاقهمند بوده و کار افلاطون را از دیدگاه متون اسلامی مورد ارزیابی قرار داده است که روششناسیاش محل تأمل است. او میگوید افلاطون در جمهورش دو نوع حرف زده است؛ یکسری از حرفها عقلی و جهانشمول هستند و یکسری هم شبهعقلی و متعلق به فرهنگ و اسطورههای یونانی محسوب میشوند که به آنها قالب استدلالی زده است. ما اگر بتوانیم این دو مسئله را از یکدیگر تفکیک کنیم میتوانیم به نتایج بهتری دست پیدا کنیم. چراکه در اسلام نیز گزارههایی داریم که مسلماتی از جنس وحی هستند و یکسری از گزارهها نیز عبارت از افزودههای فرهنگی بوده که بیان دینی پیدا کردهاند. ابنرشد میگفت میتوانیم با مسلمات عقلی این تردیدهای دینی را برطرف کنیم و با مسلمات دینی هم به اصلاح تردیدهای عقلی و عقلایی بپردازیم.
یکی از نتایجی که او گرفته بود در زمینه رهبری سیاسی بود. میگفت در یونان باستان رهبری سیاسی مبتنی بر علم است که امکان دارد فلسفه، دین یا ... باشد. اما به هر تقدیر علم، جنسیتبردار نیست و زن و مرد ندارد، لذا با این دیدگاه، قائل شد که یک زن هم میتواند حاکم و رهبر سیاسی جامعه باشد. در اینجا ابنرشد بزرگترین پیشفرض اهل سنت که عبارت از مرد بودن خلیفه بود را تخطئه کرد و با یکسری مسلمات عقلی چنین اقدامی را انجام داد. یعنی گفت اگر شرط خلیفه شدن این است که اجتهاد وجود داشته باشد، اجتهاد با مرد بودن نسبتی ندارد و سپس وارد مسئله دیگری هم شد و گفت باید ببینیم که فلسفه وضو گرفتن چیست که عبارت از شاداب کردن بدن و آمادن کردن انسان برای عبادت است. سپس گفت شستن سر ممکن است در تابستان خوب باشد، اما در زمستان آسیبزا است و در نتیجه پیشنهاد کرد، برخلاف اهل سنت، همین ملاج مسح کشیده شود که منجر به شادابی گردد، از طرفی برخلاف شیعیان قائل شد که تمام پا باید شسته شود. این تلاشها برای مدتی انجام شد، اما بعدا متوقف شد.
بنابراین، سابقهای از تلاشها را داریم که برخی از آنها ادامه یافت و برخی هم ادامه نیافت. ما میتوانیم از این متدولوژیها استفادههایی برای تصحیح باورهای کلامی داشته باشیم و همینطور از باورهای کلامی برای تصحیح درکمان از سیره ائمه(ع) بهرهمند شویم. لذا به این دیالکتیک دائمی نیاز داریم تا از افتادن در دام یکجانبهگرایی نجات یابیم. وقتی میگوییم در فهم روایات مبنای ما فقط کلام است، در اینصورت معیاری نداریم که باورهای کلامی را تصحیح کنیم و از همینرو روایات را بیمهابا قیچی میکنیم.
این بحثها میتواند دو نتیجه علمی و یک نتیجه عملی داشته باشد؛ نتایج علمی اینکه اولاً فهم ما از روایات را تصحیح میکند و ثانیاً موجب میشود که فهم ما از مبانی کلامیمان اصلاح و ترمیم شود. کارکرد عملی آن هم این است که به لحاظ کارایی، مذهب را شاداب و کارآمد میکند.
- آنچه که در حوزههای علمیه شاهدش هستیم این است که بین علما هم نگرانیهایی وجود دارد و به همین دلیل گویا نمیتوانند و یا نمیخواهند بدون پیشفرضهای کلامی مواجهه مجددی با متون داشته باشند. آیا این ترس هم به دلیل سیطره تفکر ایدئولوژیک است؟
یک بخشی از ماجرا به احتیاطهای مذهبی و ایمانی برمیگردد و نگران هستند که نکند ایمان ما ضعیف شود و از گذشته نیز این روند را داشتهایم که بزرگانی میگفتند اول تفقه کنید و بعد تعبد. یعنی در مرحله فهم نباید به هیچ پیشفرضی حتی پیشفرض کلامی تکیه کنیم. البته به نظر میرسد که قدما آزاداندیشتر از امروزیها بودند که دو دلیل داشته است؛ یکی از دلایلش این بود که آزاداندیشی برای یک فقیه حُسن محسوب میشد و همین که به نتیجه میرسید میگفت اگر این حکم خدا باشد، تا اطلاع ثانوی تابع آن هستم.
دوم اینکه، سنتی وجود داشت که بر آن اساس مجتهد، حرفهای خود را به صورت بیمهابا میزد، اما امروز اینچنین نیست و اگر بخواهند حرفی بزنند به لحاظ سیاسی و اجتماعی بایکوت میشوند. از طرفی به لحاظ روانی هم انسانها شهرت را بر نواندیشی ترجیح میدهند و از همینرو قول مشهور اطمینانآورتر محسوب میشود. میگویند اگر در روز قیامت به من بگویند چرا به این نتیجه رسیدید، میگوییم عقلمان به جایی نرسید و پشتسر فلانی حرکت کردیم.
بنابراین به تدریج آزاداندیشی، تفقه و بعد هم تعبد از بین رفت و به لحاظ روانشناسی هم آدمی دوست دارد که اقوال مکرر را قبول کند. از طرفی هرچقدر که از دوران صفویه به این سمت میآییم، شاهد هستیم که یک قول شاذ بیشتر مورد هجوم واقع میشود، مخصوصاً که اگر این قول به نظریههای اسلامی و غیرشیعی نزدیک باشد. چراکه شیعیان به سمتی حرکت کردند که اگر دو روایت مخالف یکدیگر میدیدند، همانکه مخالف عقاید اهل سنت بود را رَد میکردند و دلیلشان هم این بود که به احتمال زیاد این روایت در وضعیت تقیه از قول معصوم(ع) صادر شده است. اما این کار نیز دخالت دادن پیشفرضهای کلامی است و باید به این دسته از افراد گفت اگر چنین است چرا امام حسین(ع) دست به تقیه نزد. در نتیجه نیاز داریم که پیشفرضهایمان را تبدیل به مسئله کنیم.
از زمان رحلت امام خمینی(ره) فقط چند دهه میگذرد، اما شاهدیم که از آثار ایشان تفاسیر بسیار متفاوتی ارائه میشود و با این وصف تصور کنید که وضعیت در مورد سیره ائمه(ع) به چه صورتی خواهد بود. باید این شهامت را داشته باشم که به متون بازگردیم و ذهنمان را از پیشفرضهای مهم کلامی و ایدئولوژیک خالی کنیم و اگر به نتیجهای رسیدیم بگوییم این حکم خدا است و تابع آن هستیم.
- یکی از مسائل مهم، تطبیق شرایط روز با سیره ائمه(ع) است. در جامعه هریک از گروهها و احزاب سیاسی و ... همواره در راستای پیشبرد اهداف خود، سیره ائمه(ع) را مطمحنظر قرار دادهاند، اما چه راهکاری وجود دارد که مسئله تطبیق به خوبی انجام شود؟
یکی از دلایلی که امروزه از تاریخ سوءاستفادههایی میشود این است که سیره ائمه(ع) به خوبی پژوهش نشده است و به قدری در این حوزه خُلَل و فُرَج وجود دارد که هر کسی میتواند یک بخشی از آن را بردارد و با آن کار خودش را پیش ببرد. در حقیقت، اتصال این قطعههای تاریخی و یا مواضع منقطع به یکدیگر روشن نشده است و آن کلیت مواضع ائمه(ع) با قطع نظر از اختلافهایی که در فهم ادله وجود دارد به خوبی تبیین نشده است.
نکته دوم این است که هر حادثهای یک ذات و یک چهره متغیر و عصری دارد. ما در این دو نیز دچار مشکل هستیم و اینها را با یکدیگر خلط میکنیم. امر سیاسی، امر سیاسی است و صد درصد عصری و یا دائمی هم نمیتواند باشد. بنابراین در زمینه ثابتات و متغیرات خوب کار نکردهایم و به همین دلیل دچار مشکل هستیم. در نتیجه یا ائمه(ع) را عصری میکنیم و یا سیاست امروز را کهنه میکنیم. مثلا شورا را تبدیل به مجلس میکنیم و بالعکس. یا رأی و انتخابات را به بیعت ارجاع میدهیم، با اینکه در بیعت هم مانند انتخاب، یک رضایتی وجود دارد، اما اینها با یکدیگر متفاوت هستند.
پیشفرضها مانع میشوند
مجله خیمه؛ حجتالاسلام والمسلمین دکتر داود فیرحی، استاد علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است. وی علاوه بر تحصیلات حوزوی، تا مقطع دکتری در رشته علوم سیاسی در دانشگاه تحصیل کرده است. از وی 10 کتاب و حدود 60 مقاله منتشر شده است و از جمله کتب وی میتوان به «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام»، «روششناسی و اندیشه سیاسی در اسلام» و «دین و دولت در عصر مدرن» اشاره کرد. فیرحی در سالهای اخیر با سخنرانیها و نظراتش درباره دین و نیز تحلیل واقعه عاشورا بیشتر شناخه شده است و هوادارن زیادی دارد. به منظور بررسی نحوه صحیح سیرهپژوهی و فهم دقیق متون تاریخی مرتبط با ائمه(ع) و همچنین شیوه روشمند تطبیقدهی شرایط آنها با شرایط روز با وی به گفتوگو نشستیم.
- مهمترین و یا به تعبیری تنها منبع ما برای شناخت سیره ائمه(ع)، متون تاریخی هستند. از نظر شما در عصر حاضر مهمترین چالشهایی که در زمینه سیرهپژوهی وجود دارد چیست و چرا از وقایع تاریخی واحد برداشتهای ضد و نقیضی صورت میگیرد؟
در این زمینه به چند نکته روششناختی اشاره میکنم که برای علاقهمندان جای تأمل دارد؛ در بحث از سیره ائمه معصومین(ع)، در شرایط دوگانه و یا سهگانهای قرار داریم؛ از یک طرف با متن مواجهیم، یعنی تعدادی از متون که از طرق متفاوت روایت شدهاند و برخی از آنها هم ممکن است با برخی دیگر، در محتوا و سند متفاوت باشند. برای نمونه به صحیفه مدینه یا همان قانون اساسی مدینه نگاه میکردم که متوجه شدم نزدیکترین سندها به آن دوره، در برخی از عباراتی که نقل کردهاند با یکدیگر تفاوت دارند، لذا ممکن است از این حیث برداشتهای متفاوتی به وجود آید، چراکه با تنوع نسبتاً خاصی مواجه هستیم.
نکته دوم به مبانی کلامی و پیشفرضهای ما برمیگردد که یکسری اعتقادات مانند باور به امامت، عصمت و ... داریم و نکته سوم هم عبارت از ایدئولوژیهای معاصر است که همگی در مسئله فهم متون تاریخی و سیره اهمیت دارند.
این موارد موجب شده که برداشتهای متفاوتی از دوران ائمه(ع) به وجود آید. اما بهترین شیوه برای سیرهپژوهی عبور از پیشفرضهای کلامی و ایدئولوژیهایی است که امروزه به وجود آمده است. همچنین باید تلاش کنیم که این متون را به صورت فنی مورد مطالعه قرار دهیم، چراکه حرفهای زیادی برای گفتن دارند و من این فرضیه را مطرح کردم تا مقدمهای برای مطالب بعدیام باشد.
در حقیقت، وقتی سیرهنگاری شیعه را مورد کنکاش قرار میدهیم، متوجه میشویم که در ایام گذشته متنمحور و متکی به روایات بوده و سعی میکرده مانند یک فقیه مسلم، تعارض ادله را برطرف کند و به استنباطی از متن برسد که این کار از رهگذر چیدمان متون در کنار یکدیگر انجام میشد. این سبک بسیار مناسب بود و باید از آن به غیرایدئولوژیکترین و روشمندترین سبک در سیرهپژوهی نام برد. اما به تدریج یعنی از دوره میانی متأخر که مناقشات حول این مسائل جدیتر شد، شاهد غلبه پیشفرضهای کلامی و حاکمیت این پیشفرضها بر نص و متون هستیم.
ما معتقدیم که امام، معصوم بوده و برای امامت نیز از جانب خداوند منصوب شده است، سپس میگوییم حکومت جزئی از امامتِ معصوم است. در نتیجه وقتی به روایاتی از امام علی(ع) میرسیم که در مورد بیعت و انتخاب است و با پیشفرضهای کلامی ما سازگاری ندارد، آنها را کنار میگذاریم. در حالی که حتی افرادی نظیر علامه مجلسی، با وجود اینکه محدث بوده و در زمان صفویه هم زندگی میکرد، برخلاف مبانی کلامی که دارد، روایات متعارض را نیز نقل میکند و در بحارالانوار نگه میدارد. بنابراین در دورهای از تاریخ شاهد فشار پیشفرضهای کلامی بر روششناسی فهم و ارزیابی متون و نصوص ناظر به سیره ائمه(ع) هستیم.
اخیراً کتابی دیدم که سخنان امام حسین(ع) در آن جمعآوری شده بود، اما مؤلف این کتاب، بخشهایی که ناظر به تأیید بخشی از سیره خلفای راشدین توسط امام حسین(ع) بود را ترجمه نکرده بود. لذا یکی از مشکلات ما در مواجهه با نصوصِ ناظر به سیره ائمه(ع)، به ویژه سیره سیاسی که محل مناقشه با اهلسنت است، فشار پیشفرضهای کلامی بر فهم نص محسوب میشود و از اینرو لازم است که درباره این مسئله، گفتوگوی جدی صورت گیرد. جالب است که اهل سنت نیز چنین فشارهایی را روی نص و متون میآورند، یعنی آنها نیز پس از مدتی مانند ما رادیکال شدهاند.
غیر از این نکاتی که درباره تاثیر پیش فرضها گفتید، آیا موارد دیگری نیز بر براشت ما از تاریخ و متون اثر داشته است؟
ایراد دیگری که پیدا کردهایم، فشار ایدئولوژیهای سیاسی معاصر روی نص و متن است. تئوریها با ایدئولوژیها تفاوت دارند. تئوریها مبنای روششناسی دارند و کمک میکنند که بتوانیم با نص، انس بیشتری بگیریم، اما ایدئولوژیها اینگونه نیستند. مثلاً اصل بر این است که اسلام یک دین انقلابی است و باید ائمه(ع) و صحابه را به گونهای ببینیم که انقلابی باشند. بنابراین میبینید که ابوذر در ادبیات مرحوم شریعتی برجسته میشود، اما از سلمان خبری نیست. یا میبینید که در یک برهه از زمان، ناسیونالیسم برجسته میشود و در نتیجه سلمان مورد توجه واقع میشود. یا حتی مبتنی بر همین درک ناسیونالیستی، ائمه(ع) به نوعی، ایرانی تفسیر میشوند. در نتیجه بخش بزرگی از نص را به این ترتیب تعلیق میکنیم، یعنی زبان نص را میبندیم و جلوی متن را میگیریم که حرف نزند.
بنابراین، تحقیق در متون ناظر به سیره ائمه(ع) با توجه به قداستی که دارند، به قدری اهمیت دارد که باید روی آن حساس شویم. چون اگر آنها را کج بفهمیم، دینداری امروز نیز به صورت منحرف شکل میگیرد و این اتفاقها زیاد رخ داده است. ما در مواجهه با این متون یک حساسیت، احتیاط و وسواس بیشتری باید به خرج دهیم که نکند فشار اندیشههای کلامی و یا ایدئولوژیها اثر بگذارد و منجر شود که در نهایت نص را غیردقیق بخوانیم.
بنده هم اخیراً این وسواس را زیاد پیدا کردهام. برای نمونه کار پژوهشی تحت عنوان «پیامبری و قرارداد» در دست دارم. به همین بهانه یکسری از پیمانها و قراردادهای پیامبر اسلام(ص) را نگاه میکردم و با صحیفهای به نام صحیفه مدینه و یا قانون اساسی مدینه مواجه شدم که شبیه قانونهای اساسی امروزی است. بنابراین پیامبر(ص) قراردادهایی میبسته، اما از طرفی ما تعجب میکنیم که چرا این همه قرارداد که میتوانست ناظر به مشارکت مردم در مسائل حکومتی باشد و برای ما به عنوان الگو تلقی شود، تحت فشار ایدئولوژیها و پیشفرضهای کلامی شیعه و سنی از بین رفته است. از آن مجموعه مهم که حدود 50 بند قانون اساسی دارد که از تعداد بندهای قانون اساسی برخی از کشورهای امروزی هم بیشتر بوده است، در کتاب بحارالانوار فقط جمله کوچکی نقل شده است.
به نقل از راوی گفته شده، کتابی به دست امام علی(ع) دیدم که منظورش همان قانون اساسی بوده است که در آنجا نوشته بود همسایه خوب مانند صاحبخانه است، این قطعه را آورده و از نقل بقیه موارد صرفنظر کرده است. بنابراین انسان متعجب میشود که چرا تمام این متن نقل و برجسته نشده است و از طرفی انسان شک میکند که نکند تاریخ پژوه امروز هم تحت تأثیر ایدئولوژیهای دموکراتیک امروزی قرار گیرد و اینگونه بخواهد با متن مواجه شود. بنابراین همواره تردیدهایی وجود دارد و از این حیث، پژوهش در حیطه متون تاریخی اهمیت مضاعف دارد. از طرفی هم لازم داریم که گفتوگوهای علمی و فنی رایج شود تا از افتادن در تله پیشفرضهای کلامی و ایدئولوژیک در امان باشیم.
یک روایتی از امام حسین(ع) داریم که میفرمایند ما صلاحیت بیشتری برای اداره جامعه داشتیم اما از ما عبور کردند و دیگر صحابه را برای این امر برگزیدند و با آنها بیعت کردند. امام(ع) میگویند البته که آنها کارهای خوبی هم انجام دادند. اما نکته جالب توجه این است که این بخش از فرمایش حضرت در متون ما نقل نشده است. پیشفرضهای کلامی ما حکم میکند که سیره خلفای راشدین را به صورت سیاه و سفید ببینیم و همین مسئله موجب میشود که روایت امام حسین(ع) نیز به اینصورت تقطیع شود و از طرفی چنین نگرشی را به ائمه(ع) هم تحمیل میکنیم که آنها نیز اینگونه بودهاند. در نتیجه امروز وقت آن است که در مورد این مشکلات بحث جدی صورت گیرد، چراکه تئوریهای مهمی برای مطالعه متن و انکشاف تاریخ از دل متنها پیدا شدهاند و میتوانند به ما کمک خوبی داشته باشند.
سؤالی که مطرح میشود این است که اگر کسی پیش فرضش نسبت به مسئله امامت یا عصمت و ... صحیح باشد باید چطور عمل کند؟ آیا او هم باید پیشفرض را کنار بگذارد؟ متن حاوی مطلبی است و ما هم پیشفرضهایی داریم، حال یا باید متن مشکل داشته باشد یا پیشفرضهای ما.
میتوانیم فرض سومی را هم در اینجا مطرح و این دو را به یکدیگر نزدیک کنیم. یعنی از متون محکمات برای تعدیل پیشفرضهای کلامی بهره ببریم و از پیشفرضهای کلامی مبتنی بر محکمات هم برای تعدیل متون استفاده کنیم. شبیه چنین بحثی را قدما مطرح کردهاند که موردش را بیان میکنم؛ نویسندهای از اهل سنت داریم به نام ابنرشد که اهل آندلس بوده است. این فرد، فقیه، متکلم و رهبر مذهبی مهمی محسوب میشده و حتی قاضیالقضات هم بوده است. از طرفی به فلسفه هم علاقهمند بوده و کار افلاطون را از دیدگاه متون اسلامی مورد ارزیابی قرار داده است که روششناسیاش محل تأمل است. او میگوید افلاطون در جمهورش دو نوع حرف زده است؛ یکسری از حرفها عقلی و جهانشمول هستند و یکسری هم شبهعقلی و متعلق به فرهنگ و اسطورههای یونانی محسوب میشوند که به آنها قالب استدلالی زده است. ما اگر بتوانیم این دو مسئله را از یکدیگر تفکیک کنیم میتوانیم به نتایج بهتری دست پیدا کنیم. چراکه در اسلام نیز گزارههایی داریم که مسلماتی از جنس وحی هستند و یکسری از گزارهها نیز عبارت از افزودههای فرهنگی بوده که بیان دینی پیدا کردهاند. ابنرشد میگفت میتوانیم با مسلمات عقلی این تردیدهای دینی را برطرف کنیم و با مسلمات دینی هم به اصلاح تردیدهای عقلی و عقلایی بپردازیم.
یکی از نتایجی که او گرفته بود در زمینه رهبری سیاسی بود. میگفت در یونان باستان رهبری سیاسی مبتنی بر علم است که امکان دارد فلسفه، دین یا ... باشد. اما به هر تقدیر علم، جنسیتبردار نیست و زن و مرد ندارد، لذا با این دیدگاه، قائل شد که یک زن هم میتواند حاکم و رهبر سیاسی جامعه باشد. در اینجا ابنرشد بزرگترین پیشفرض اهل سنت که عبارت از مرد بودن خلیفه بود را تخطئه کرد و با یکسری مسلمات عقلی چنین اقدامی را انجام داد. یعنی گفت اگر شرط خلیفه شدن این است که اجتهاد وجود داشته باشد، اجتهاد با مرد بودن نسبتی ندارد و سپس وارد مسئله دیگری هم شد و گفت باید ببینیم که فلسفه وضو گرفتن چیست که عبارت از شاداب کردن بدن و آمادن کردن انسان برای عبادت است. سپس گفت شستن سر ممکن است در تابستان خوب باشد، اما در زمستان آسیبزا است و در نتیجه پیشنهاد کرد، برخلاف اهل سنت، همین ملاج مسح کشیده شود که منجر به شادابی گردد، از طرفی برخلاف شیعیان قائل شد که تمام پا باید شسته شود. این تلاشها برای مدتی انجام شد، اما بعدا متوقف شد.
بنابراین، سابقهای از تلاشها را داریم که برخی از آنها ادامه یافت و برخی هم ادامه نیافت. ما میتوانیم از این متدولوژیها استفادههایی برای تصحیح باورهای کلامی داشته باشیم و همینطور از باورهای کلامی برای تصحیح درکمان از سیره ائمه(ع) بهرهمند شویم. لذا به این دیالکتیک دائمی نیاز داریم تا از افتادن در دام یکجانبهگرایی نجات یابیم. وقتی میگوییم در فهم روایات مبنای ما فقط کلام است، در اینصورت معیاری نداریم که باورهای کلامی را تصحیح کنیم و از همینرو روایات را بیمهابا قیچی میکنیم.
این بحثها میتواند دو نتیجه علمی و یک نتیجه عملی داشته باشد؛ نتایج علمی اینکه اولاً فهم ما از روایات را تصحیح میکند و ثانیاً موجب میشود که فهم ما از مبانی کلامیمان اصلاح و ترمیم شود. کارکرد عملی آن هم این است که به لحاظ کارایی، مذهب را شاداب و کارآمد میکند.
- آنچه که در حوزههای علمیه شاهدش هستیم این است که بین علما هم نگرانیهایی وجود دارد و به همین دلیل گویا نمیتوانند و یا نمیخواهند بدون پیشفرضهای کلامی مواجهه مجددی با متون داشته باشند. آیا این ترس هم به دلیل سیطره تفکر ایدئولوژیک است؟
یک بخشی از ماجرا به احتیاطهای مذهبی و ایمانی برمیگردد و نگران هستند که نکند ایمان ما ضعیف شود و از گذشته نیز این روند را داشتهایم که بزرگانی میگفتند اول تفقه کنید و بعد تعبد. یعنی در مرحله فهم نباید به هیچ پیشفرضی حتی پیشفرض کلامی تکیه کنیم. البته به نظر میرسد که قدما آزاداندیشتر از امروزیها بودند که دو دلیل داشته است؛ یکی از دلایلش این بود که آزاداندیشی برای یک فقیه حُسن محسوب میشد و همین که به نتیجه میرسید میگفت اگر این حکم خدا باشد، تا اطلاع ثانوی تابع آن هستم.
دوم اینکه، سنتی وجود داشت که بر آن اساس مجتهد، حرفهای خود را به صورت بیمهابا میزد، اما امروز اینچنین نیست و اگر بخواهند حرفی بزنند به لحاظ سیاسی و اجتماعی بایکوت میشوند. از طرفی به لحاظ روانی هم انسانها شهرت را بر نواندیشی ترجیح میدهند و از همینرو قول مشهور اطمینانآورتر محسوب میشود. میگویند اگر در روز قیامت به من بگویند چرا به این نتیجه رسیدید، میگوییم عقلمان به جایی نرسید و پشتسر فلانی حرکت کردیم.
بنابراین به تدریج آزاداندیشی، تفقه و بعد هم تعبد از بین رفت و به لحاظ روانشناسی هم آدمی دوست دارد که اقوال مکرر را قبول کند. از طرفی هرچقدر که از دوران صفویه به این سمت میآییم، شاهد هستیم که یک قول شاذ بیشتر مورد هجوم واقع میشود، مخصوصاً که اگر این قول به نظریههای اسلامی و غیرشیعی نزدیک باشد. چراکه شیعیان به سمتی حرکت کردند که اگر دو روایت مخالف یکدیگر میدیدند، همانکه مخالف عقاید اهل سنت بود را رَد میکردند و دلیلشان هم این بود که به احتمال زیاد این روایت در وضعیت تقیه از قول معصوم(ع) صادر شده است. اما این کار نیز دخالت دادن پیشفرضهای کلامی است و باید به این دسته از افراد گفت اگر چنین است چرا امام حسین(ع) دست به تقیه نزد. در نتیجه نیاز داریم که پیشفرضهایمان را تبدیل به مسئله کنیم.
از زمان رحلت امام خمینی(ره) فقط چند دهه میگذرد، اما شاهدیم که از آثار ایشان تفاسیر بسیار متفاوتی ارائه میشود و با این وصف تصور کنید که وضعیت در مورد سیره ائمه(ع) به چه صورتی خواهد بود. باید این شهامت را داشته باشم که به متون بازگردیم و ذهنمان را از پیشفرضهای مهم کلامی و ایدئولوژیک خالی کنیم و اگر به نتیجهای رسیدیم بگوییم این حکم خدا است و تابع آن هستیم.
- یکی از مسائل مهم، تطبیق شرایط روز با سیره ائمه(ع) است. در جامعه هریک از گروهها و احزاب سیاسی و ... همواره در راستای پیشبرد اهداف خود، سیره ائمه(ع) را مطمحنظر قرار دادهاند، اما چه راهکاری وجود دارد که مسئله تطبیق به خوبی انجام شود؟
یکی از دلایلی که امروزه از تاریخ سوءاستفادههایی میشود این است که سیره ائمه(ع) به خوبی پژوهش نشده است و به قدری در این حوزه خُلَل و فُرَج وجود دارد که هر کسی میتواند یک بخشی از آن را بردارد و با آن کار خودش را پیش ببرد. در حقیقت، اتصال این قطعههای تاریخی و یا مواضع منقطع به یکدیگر روشن نشده است و آن کلیت مواضع ائمه(ع) با قطع نظر از اختلافهایی که در فهم ادله وجود دارد به خوبی تبیین نشده است.
نکته دوم این است که هر حادثهای یک ذات و یک چهره متغیر و عصری دارد. ما در این دو نیز دچار مشکل هستیم و اینها را با یکدیگر خلط میکنیم. امر سیاسی، امر سیاسی است و صد درصد عصری و یا دائمی هم نمیتواند باشد. بنابراین در زمینه ثابتات و متغیرات خوب کار نکردهایم و به همین دلیل دچار مشکل هستیم. در نتیجه یا ائمه(ع) را عصری میکنیم و یا سیاست امروز را کهنه میکنیم. مثلا شورا را تبدیل به مجلس میکنیم و بالعکس. یا رأی و انتخابات را به بیعت ارجاع میدهیم، با اینکه در بیعت هم مانند انتخاب، یک رضایتی وجود دارد، اما اینها با یکدیگر متفاوت هستند.
: